کلید
سالیانی پیش وقتی خیلی جوانتر بودم بزرگی می گفت: زندگی محله پر پیچ و خمی است که بعضی کوچه هایش باز و بعضی بسته است.جوانی در راه ورود به کوچه ای پیری را می بیند که دارد از آن خارج می شود. پیر به او می گوید از این کوچه نرو! انتهایش بن بست است، من رفته ام و نتیجه ای نگرفته ام.ا ما جوان بی اعتنا به حرف پیر، راهش را می گیرد و می رود. راهش را که بسته می بیند هیچ! وقتی از آن کوچه بر می گردد، خود، آن پیر بخت برگشته است...
وقتی به خودم نگاه می کنم من همان پیر بخت برگشته ام... ولی شما عزیزی که این چند جمله را می خوانی! بر خودت نپسند که چون من پیر بخت برگشته شوی...
نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت
1:41 عصر توسط محمد رضا نظرات ( ) | |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |